شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
قصد دارد بـدود تاب و تـوانش رفته شیرمردی که غـریبانه جـوانش رفته هرچه می خواست که با پا برود باز نشد عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته وقت پیری همه امید پدرها پسر است تکـیـه گاه قـد و بالای کـمـانش رفـته فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست دیر راهی شود از دست زمانش رفته از سر مـأذنـه افـتاد مـؤذن بر خـاک تـا به خـیـمه غـم هنگـام اذانش رفته با چه ضجری به سر نعش علی میآید با چه حالی که توان بهر بیانش رفته آمـد و دیـد پـیـمـبـر به زمیـن افـتـاده آمد و دید که حـیـدر ضربـانش رفته هرچه میدید علی بود علی بود علی بـدنـش بیـشـتـر از حـد مکـانش رفته آنقدر نیزه به هر جای تنش ریخته اند که تـوان از بـدن نـیـزه زنـانش رفته تیـرها مثل حـسن با بدنت لـج کردند هرچه تیر است در این دشت نشانش رفته عـصمت الله به بـالای سـر شـاه آمـد دیـد افـتـاده کـنارش، وَ جـانش رفـته نـوبـت کـار جـوانـان بـنـی هـاشم شد کـار بـسـیـار جـوانـان بـنی هـاشم شد |